- بلا زده
- مبتلا برنج، دچار مصیبت شده، بدبخت
معنی بلا زده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسیب دیده گزند یافته
کسی دچار رنج و مصیبت شده، بلادیده
رنج دیده
ادغام بلا غنه ومع الغنه. هرگاه تنوین یا نون ساکن بیکی از حروف دوگانه (ل) و (ر) برسند ادغام بلاغنه است مانند لم یکن له و هرگاه بیکی از حروف چهار (یمون) برسند ادغام مع الغنه است مانند هذا کتاب مبین
رنجیده، دچار مصیبت شده
چاخان کردن، توپ زدن، دروغ گفتن، یکدستی زدن
مخلوط شده، درهم شده
آفت دیده آسیب دیده
شرمسار
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
مصیبت دیده، رنج دیده
بی طالع، بدبخت، فقیر
هر چه که بر روی آن قلم زنی شده باشد، نوشته، مکتوب
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری
خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا گفتن، صلا در دادن
خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا گفتن، صلا در دادن
بدبخت، فقیر، بی طالع سپهر زده بی ستاره مستمند ستمدیده بدبخت، مفلس تهیدست
نوشته مکتوب، منقش، فلزی که روی آن قلمزنی شده باشد
اورنگ تاکدار (تاک طاق)
ریتاکه
شیدا شورمند سرگشته عاشق شیدا، دیوانه سرگشته
хлопать
flattern
махати крилами
trzepotać skrzydłami
bater as asas
battere le ali
aletear
battre des ailes
fladderen